یلدای 1394 ساعت 19 شب
مبــــــــــــــــــــــــــــــــــــــارک
سالگرد آشناییمون مبارکه عشقم
آشنایی با تو یعنی تولد عشق و احساس
تو زیبا ترین و خواستنی ترین عشقی
با تمام وجودم عاشقانه دوستت دارم
دوستت دارم عشقم
***سوپرایززززز***
عشقم اوایل آشناییمون چه شعرها و ترانه هایی که برای هم نسرودیم و نگفتیم..
قسمتی ازشون رو نگه داشتم .. حیف که مابقی شون از گوشیم پاک شد .. همه این اشعار با یک دنیا رز سرخ تقدیم تو
بیا در آغوشم
تو که به نرمیه شبنمی
تنگ در آغوشم می فشارم
لیک گرمی قلبت وجودم را آب می کند
و من می پرستم عاشقانهاین ساحله گرمه درونت را
"دیانا"
****
اهل احساسم
پیشه ام عشق است
خدایی دارم که در این نزدیکی ست
خدای از عشق از محبت یا شاید وفا
خدای از جنس طلا
خدای با شکل انسان
کز برش آسمان دلم گشته شادمان
آری پیشه ام عشق است
عشقی با بهاری سرشار ز نسترن ز اقاقی سرشار از شراب
آری عشقی با وسعت دریا با نام دیانا
دوستت دارم
" عشقم بهی"
اشک رازیست
لبخند رازیست
عشق رازیست
اشکِ آن شب لبخندِ عشقام بود.
قصه نیستم که بگویی
نغمه نیستم که بخوانی
صدا نیستم که بشنوی
یا چیزی چنان که ببینی
یا چیزی چنان که بدانی...
من دردِ مشترکام
مرا فریاد کن.
درخت با جنگل سخنمیگوید
علف با صحرا
ستاره با کهکشان
و من با تو سخنمیگویم
نام ات را به من بگو
دستات را به من بده
حرفات را به من بگو
قلبت را به من بده
من ریشههایِ تو را دریافتهام
با لبانات برایِ همه لبها سخن گفتهام
و دستهایت با دستانِ من آشناست.
در خلوتِ روشن با تو گریستهام
برایِ خاطرِ زندهگان،
و در گورستانِ تاریک با تو خواندهام
زیباترینِ سرودها را
زیرا که مردگانِ این سال
عاشقترینِ زندگان بودهاند.
دستت را به من بده
دستهایِ تو با من آشناست
ای دیریافته با تو سخنمیگویم
بهسانِ ابر که با توفان
بهسانِ علف که با صحرا
بهسانِ باران که با دریا
بهسانِ پرنده که با بهار
بهسانِ درخت که با جنگل سخنمیگوید
زیرا که من
ریشههایِ تو را دریافتهام
زیرا که صدایِ من
با صدایِ تو آشناست.
به نام خدا
این وبلاگ دلنوشته های دو دلداده است... تماما بر اساس واقعیته .. و من برای خوشحالی نیمه خودم درست کردم .. باشد که خاطره های زیبامون ماندگار در این دنیای بیکران باشه ...
این وبلاگ رو زمانی درست کردم که فرداش یه اتفاق ناراحت کننده برای ما افتاد ..
نمی خوام ازش بگم چون می خوام این وبلاگ با شادی شروع بشه ... شاید به توکل به خدا و مرور زمان مشکل ما هم حل بشه ..
خوب .. من خودم رو معرفی می کنم .. دیانا .. من عاشق پسری شدم به تمام معنا مرد .. پسری که وجودش آرامش و صداقت و پاکیه ...
می دونم که یک روز نوشته هامو می خونی .. و دوست دارم خودت هم بیای اینجا و برای من بنویسی ... از همه چیز .. من .. خودت ... آینده مون ...
برای چی من نام شب یلدا رو گذاشتم.. داستان ما از زمانی شروع شد که من و عشقم در شبی سرد به نام شب زیبای یلدا با هم آشنا شدیم .. نه اینکه نشناسیم هم رو .. نه .. اما ار تباط ما به صورت مستقیم از اون شب بود ..
نقطه آغازمون شب یلداست ...
.: Weblog Themes By Pichak :.